پایگاه فرهنگی عاشقانه مخصوص دلتنگ ها

ویژه بچه های ایلام(دهلران)وهمه ایرانی ها

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 38249
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Music Code By: AvA

آپلود عکس رایگان

کد بارش قلب

کد خوش آمدگویی

افتتاح سایت

 

به نام خدا

سلام.

به سایت پایگاه فرهنگی عاشقانه مخصوص دلتنگ ها خوش امدید

و همچنین این سایت مخصوص برو بچه های ایلامی (دهلران)ویژه است.

میتونید در سایت ثبت نام کنید و مطلب ارسال کنید.

درخبرنامه سایت ایمیل خودرا وارد کنید تا جدیدترین مطالب به ایمیل شما ارسال شود.

 

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مخصوص افراد دلتنـــــگ و آدرس deltangem.LXB.ir لینک نماییدو

بعد در ثبت لینک اتوماتیک پایین سایت لینک خود را وارد کنید تا اتوماتیک لینک بشوید

 

نظر یادتون نره

 

من ميخوام كه اين وب خيلي مطالب بيشتري داشته باشه و هميشه به روز باشه.
به همين دليل من چند نويسنده براي وبم ميخوام.مخیوام ازتون در سایت خودتون عضو بشید

http://www.downloadaneh.com/uploader/2ca147163af66389a53fb6dda0ff1f3a.jpg

 

باتشکر مدیریت وب سایت

 

نويسنده: دلتنگ تاريخ: دو شنبه 14 بهمن 1398برچسب:وبلاگ دهلران,دهلرانی ها,بچه های دهلران,دلتنگی,همه جا,عشق,عاشقانه,دلتنگی,تصاویر عاشقانه,دلشکسته ها,همه جوره,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عاشقانه

نويسنده: دلتنگ تاريخ: پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

اقا ساعت چنده...

مرد جوان : ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده ؟؟

پیرمرد : معلومه که نه .

- چرا آقا ... مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین ؟؟

- یه چیزایی کم میشه ... و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم میشه .

- ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری ؟؟

- ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از

من ساعت رو بپرسی نه ؟؟

- خوب ... آره امکان داره .

 



- امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیش تر باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم

و تو از من

اسم و آدرسم رو هم بپرسی .

- خوب ... آره این هم امکان داره .

- یه روزی شاید بیای خونه من و بگی داشتم از این دور و ورا رد می شدم گفتم

یه سری به

شما بزنم و منم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم و بعد این

تعارف و ادبی

که من به جا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی

به به چه

چایی خوش طعمی و بپرسی که کی اونو درست کرده .

- آره ممکنه .

- بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که

باید دختر

خوشگل و جوونم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد .

- لبخندی بر لب مرد جوان نشست .خجالت

- در این زمان هست که تو هی می خوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش

می خوای

باهات قرار بذاره و یا این که با هم برین سینما .

- مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد .خجالت

- دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای و پس از

ملاقات های مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست می کنی که

باهات ازدواج کنه .

- مرد جوان دوباره لبخند زد .خجالت

- یه روزی هر دوتاتون میایین پیش من و به عشقتون اعتراف می کنین و از من واسه

عروسیتون اجازه می خواین

- اوه بله ... حتما و تبسمی بر لبانش نشست .خجالت

- پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت : من هیچ وقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با

آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه ... می فهمی ؟ و با

عصبانیت دور شد .نیشخند

نويسنده: دلتنگ تاريخ: چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:اقا ساعت چنده,,,,ساعت چنده,داستان,داستان کوتاه,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آقا دیب دارین؟؟؟(طنز خنده دار)

 

یارو زبونش می‌گرفته،

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه

چیه؟


یارو می گه: بابا دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه:

تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا.

خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه،

نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.

یکی از کارمندای داروخونه

میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.

فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

رئیس داروخونه که خیلی

مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع

برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو

میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.

کارمنه می گه: که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو میگه: آره،

همونه.

کارمند میگه: داریم! چطور

نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که

بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی

یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه

چیه؟

می گه: بابا همون که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد.

آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*خنده

نويسنده: دلتنگ تاريخ: چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:آقا دیب دارین؟؟؟(طنز خنده دار),دیب,داستان کوتاه,داستان,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داستان خواستگاری



یک روز لوبیا به نخود گفت:"زن من می شی؟!"

نخود از خجالت قرمز شد و گفت:" خدا مرگم بده! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"

لوبیا گفت:"ای بابا! مگه چه کار باید بکنم؟!"

نخود گفت:" نه سلامی ، نه علیکی!"

لوبیا به خود امد و گفت:"ببخشید.سلام علیکم! زن من می شی؟!"

نخود گفت:" دِ بیا! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"

لوبیا گفت:" ای دفعه اشکالش چی بود؟"

نخود تکانی به سرو گردنش داد و گفت:" ننه ای، بابایی، کس و کاری نداری که بیاری

خواستگاری؟"

چشم های لوبیا از اشک خیس شد و گفت:" تمام افراد خانواده ام در یک جنگ نابرابر به

دست ادم های شکم گنده کشته و خورده شدند."

نخود گفت:" حالا گریه نکن! چون این بلا هم بر سر پدرو مادر من اومده."

لوبیا گفت:" تسلیت عرض می کنم.حالا بعد از همه این حرفا زن من می شی؟"

نخود در حالی که به اسمان نگاه می کرد، گفت:"یک نخود تنها به هیچ دردی

نمی خوره،جز اینکه زن یک لوبیای تنها بشه."

لوبیا گفت:" واسه من شعر نگو! زن من می شی یا نه؟"

نخود لبخندی زد و گفت:" با اجازه نویسنده و خواننده های این قصه :

بله!"خیال باطلنیشخند

نويسنده: دلتنگ تاريخ: چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:داستان خواستگاری,عاشقانه,داستان کوتاه,دهلران,بجه دهلرانی,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکست..

عکســـــت را نگـــــــــــــــــــــــــــــاه میکنــــم….

آخ...

کــــه ایــــن عکـــس

پیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر نمیشـــود…

امــــــا…

پیــــــــــــــــــرم میکنـــــــــــــــــــد….

 

 

نويسنده: دلتنگ تاريخ: سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:عکس,عشق,عاشقانه,دوست داشتن,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خدا

ازم پرسید : تا حالا عاشق شدی؟ گفتم آره . گفت چندبار؟ گفتم یک بار . گفت پس میدونی عشق اول هیچوقت از یاد نمیره؟  گفتم آره مطمئنم . گفت چجوری باهاش اشنا شدی؟ گفتم از بچگی باهاش بزرگ شدم ، تاچشم باز کردم تا الان اون رو دیدم. گفت باهاش در ارتباطی؟؟؟ گفتم آره همیشه باهمیم. بغض کرد گفت بهش میرسی؟؟؟ اشکم سرازیر شد گفتم آره. گفت منم عاشقم ، خیلی میخواستمش ، زیبا بود ولی نرسیدیم. گفت خوش به حاله عشقت چقد خوشبخته که تو رو داره واینقد عاشقشی . گفتم من خوشبخت ترم که اون عاشقمه. گفت حالا کی هست اسمش چیه؟ خوشگله؟؟گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگل تره !! اسمش رحمان ، رحیم ، حمید و . . .

زیاده اَسماش ولی من صداش میزنم خداااا . . .

 

این دعا را منتشر کنید و ببینید چطور غم هایتان از بین میرود سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از این دعا باخبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا میکند.

 

**توجه**  اگه این مطلب رو کپی نکنی مدیوووووووووووووووونی !!!! **توجه**

نويسنده: دلتنگ تاريخ: سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:خدا,درد دل با خدا,عشقم خدا,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

چه فرقی دارد

چه فرقی دارد



پشت میله ها باشی یا در خیابانهای شهر

 

 در حال قدم زدن



وقتی که آرزوهایت در حبس باشند !

 

نويسنده: دلتنگ تاريخ: دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:چه فرقی دارد,دانشگاه دهلران,عاشقانه,دلتنگی,دهلران,دهلران من,بچه های دهلران,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

گفتی دهانت بوی شیر میدهد…

گفتی دهانت بوی شیر میدهد…

و…

رفتی …

آهای عشق من …

 

امشب به افتخار تو دهانم بوی مشروب، بوی سیگار، بوی دروغ میدهد …

 

برمیگردی ؟؟

 

 

نويسنده: دلتنگ تاريخ: دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:گفتی دهانت بوی شیر میدهد…,اسمس عاشقانه,اسمس جوک,دلتنگی,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم

خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم

 

 

همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !

 

ولــــــــــــــــی !!

 

آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت

 

مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد ....

نويسنده: دلتنگ تاريخ: دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم,درد دل,عشق,عاشقانه,دوست داشتن,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to deltangem.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com